استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➋➎}
جینهو:/
از خواب پاشدم،با فکر اینکه میخواد چی بشه دوباره بغضم گرفت
در باز شد و قامت جیمین پیدا
جیمین: حالت خوبه؟
جینهو: اوهوم
جیمین: چرا اینطوری شدی؟
جینهو: ینی تو نمیدونی؟
جیمین: من نبودم
جینهو دوباره بغض کرد و گفت:
م..من باردارم ..
جیمین: خوب ..
جینهو: از هیونجین
جیمین با این حرف جینهو شوکه شد:
چ..چی؟
جینهو: نمیدونم چیکار کنم..ت..تهیونگ کجاست؟؟
جیمین با این حرف جینهو بغض کرد
جینهو: گفتم ته کجاست؟*بلند*
جیمین با گریه گفت:همش تقصیر منه .
جینهو بلند شد و یقه جیمین و گرفت:
گفتم بگو تهیونگ کجاست؟*داد*
جیمین: ا..اون خوب نیست
جینهو: چی؟
جیمین: بیمارستانه هنوز بهوش نیومده ، دکترا میگن دیگه بهوش نمیاد
جینهو: چی؟
جیمین: و..ولی ب..بهوش میاد ، اون نفس میکشه
جینهو سریع بلند شد:
ب..باید ببیمش
جیمین: و..ولی ...
جینهو: همین الان*داد*
جیمین: باشه باشه
با داد جینهو کوک و جیهوپ وارد اتاق شدن
کوک:چیشده؟؟
جیمین: م..میخواد ت.تهیونگ و..
جیهوپ: بهش گفتی؟
جینهو:نمیگفت کی میخواستین بهم بگین ها؟*داد و گریه*
کوک:اروم باش
جینهو:چطور اروم باشم ها؟بگو دیگه ، پشت سر هم بدبختی میارم ، اخه من چه گناهی کردم ها؟*داد*
شوگا اومد:
کاری بود که خودت شروعش کردی ، از اولشم این همه مشکل تقصير تو بود
جینهو:چ..چی میگی تو؟بجای ..
شوگا: چیه میخوای بهت افرین بگم؟میخوای بهت افرین بگم که از کسی که تورو به گروگان گرفته باردار شدی؟ا..اگه نمیرفتی شاید هیچ کدوم از این اتفاقات نمیافتاد
...
ببخشید کم بود
فعلا وقت داشتم همینو بزارم ...
از خواب پاشدم،با فکر اینکه میخواد چی بشه دوباره بغضم گرفت
در باز شد و قامت جیمین پیدا
جیمین: حالت خوبه؟
جینهو: اوهوم
جیمین: چرا اینطوری شدی؟
جینهو: ینی تو نمیدونی؟
جیمین: من نبودم
جینهو دوباره بغض کرد و گفت:
م..من باردارم ..
جیمین: خوب ..
جینهو: از هیونجین
جیمین با این حرف جینهو شوکه شد:
چ..چی؟
جینهو: نمیدونم چیکار کنم..ت..تهیونگ کجاست؟؟
جیمین با این حرف جینهو بغض کرد
جینهو: گفتم ته کجاست؟*بلند*
جیمین با گریه گفت:همش تقصیر منه .
جینهو بلند شد و یقه جیمین و گرفت:
گفتم بگو تهیونگ کجاست؟*داد*
جیمین: ا..اون خوب نیست
جینهو: چی؟
جیمین: بیمارستانه هنوز بهوش نیومده ، دکترا میگن دیگه بهوش نمیاد
جینهو: چی؟
جیمین: و..ولی ب..بهوش میاد ، اون نفس میکشه
جینهو سریع بلند شد:
ب..باید ببیمش
جیمین: و..ولی ...
جینهو: همین الان*داد*
جیمین: باشه باشه
با داد جینهو کوک و جیهوپ وارد اتاق شدن
کوک:چیشده؟؟
جیمین: م..میخواد ت.تهیونگ و..
جیهوپ: بهش گفتی؟
جینهو:نمیگفت کی میخواستین بهم بگین ها؟*داد و گریه*
کوک:اروم باش
جینهو:چطور اروم باشم ها؟بگو دیگه ، پشت سر هم بدبختی میارم ، اخه من چه گناهی کردم ها؟*داد*
شوگا اومد:
کاری بود که خودت شروعش کردی ، از اولشم این همه مشکل تقصير تو بود
جینهو:چ..چی میگی تو؟بجای ..
شوگا: چیه میخوای بهت افرین بگم؟میخوای بهت افرین بگم که از کسی که تورو به گروگان گرفته باردار شدی؟ا..اگه نمیرفتی شاید هیچ کدوم از این اتفاقات نمیافتاد
...
ببخشید کم بود
فعلا وقت داشتم همینو بزارم ...
۴۰.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.